رادینرادین، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

@@ پسرم رادینم @@

لذت راه رفتن

رادین الان دو سه روز به تنهایی راه میره و داره لذت راه رفتن و تجربه میکنه و به قدری از این مسئله خوشحاله که در انتها برای خودش دست میزنه وکلی ذوق میکنه. درضمن خونه عزیز جونش که میره کابینتا رو خالی میکنه   و دوست داره به همه چیز دست بزنه وامتحانشون کنه. عزیز جون هم شکستنیها رو ورداشته تا رادین راحت تر بازی کنه و با دایی سینا هم کلی بازی میکنه.   حالا با این همه شیطونی نمیدونم که چه جوری باید مسافرت برم . نمیخوام باعث اذیت دیگران بشه باید خیلی مراقبش باشم. البته دست تنها هم خیلی سخته چون رادین براحتی پیش کسی نمیمونه و باید بهش عادت کنه تا فقط بتونه باهاش بازی کنه . به هرحال باید این دوران و طی کنه و بزرگتر بشه . ...
22 اسفند 1389

مادرانه

داریم کم کم به پایان سال ۸۹ نزدیک میشیم . چقدر دقیقه ها زود میگذرند و عمر ما هم کوتاهتر میشه . پارسال این موقع رادین به دنیا اومده بود و حدودا ۲ ماهه بود و دوست داشتم زودتر بزرگ بشه تا بتونه بگه مامان و منم اونو با لذت در آغوش بگیرم . واقعا چقدر بچه ها شیرینند دنیای ادمها رو عوض میکنند و نگاهشون و به زندگی تغییر میدن احساس می کنم با وجود رادین منم بزرگتر شدم احساس خیلی زیاد استقلال که خیلی وقته منتظرش بودم این یکی از بهترین احساساته منه حس  مادر شدن و بعد از اون حس استقلال . انگار با وجود رادین منم آینده نگریم و احساس خیلی زیاد مسئولیت در قبال اینکه خداوند این موجود زیبا رو به من داده بیشتر شده و دوست دارم اونو تا بالاترین حد ممکن ...
18 اسفند 1389

شکرانه وجود رادینم

امروز جواب آزمایش رادینم و گرفتم . خدا رو شکر از هر بابت سلامته و این خیلی خبر خوشحال کننده ای بود . توی آزمایشگاه مامانا آومده بودن برای زردی نی نی هاشون خیلی ناراحت کننده بود منو یاد رادین انداخت اشک تو چشام جمع شد . بچم هم خیلی برای زردیش اذیت شد دو بار زیر دستگاه خوابید تا وقتی چلش تموم شد رو به بهبودی رفت تازه کلی هم ازش خون گرفتند واقعا با هر بار خون دادن قلبم میلرزید .خدا رو شکر اون روزا تموم شد. خلاصه ماماجون اینا و عزیز جون اینا خیلی نگران شدند که این خبر خوب رو به همه دادم به عمه پریا هم  زنگ زدم و از نگرانی درش آوردم .باید بگم عمه پریا  هم خیلی نگران بود و اونم رادین و یهجور دیگه دوست داره الهی قربونش برم. ...
18 اسفند 1389

رادین شیطونه 1

این رادین ما روز به روز به شیطونیهاش ادامه میده مثلا من امروز موس نداشتم که باهاش کار کنم به زور درستش کردم میاد موس و ور میداره رو زمین میکشه میخواد از مامانش تقلید کنه. قربونششش.یکی از شیرین کاری های دیگش اینه که دکمه سی دی رام رو میزنه و بعدش با دست هلش میده تو. دیشب هم با کمک مامانش سوار موتورش شد و رفت جلوی در پیشواز باباش. موقع صبحونه هم بخاطر اینکه بازیگوشی نکنه مامانی چشاشو می بنده بعد رادین میاد لقمه رو میذاره دهنش. اینجوری هم بازی میکنیم هم صبحونه میخوریم و یه روز شاد   شاد داریم.   ...
17 اسفند 1389

دنیای پیرامون رادین

پسر ما کم کم داره بزرگ میشه و با دنیای اطرافش بیشترآشنا میشه. و کم کم داره به وجود نازنینش پی میبره . حالا میخوام کارهایی رو که اون بلده رو نام ببرم :  موهاشو نشون میده. زبون در میاره . چشمک میزنه. دست میزنه. با موزیک دستشو تکون میده. بای بای میکنه. جوراباشو درمیاره.نقاشی میکشه (خط خطی میکنه)کلید برق و خاموش روشن میکنه.دستمال و تیکه تیکه میکنه. بوس میکنه. با تلفن الو میکنه. با کمک راه میره. خودش به تنهایی از روی زمین بلند میشه و دو سه قدم میره و یا بلند میشه سر پا و از ذوق دست میزنه و ما هم با اشتیاق هورا میگیم و تشویقش میکنیم. اسباب بازیهاشو از جاش برمیداره و دوباره میذاره سر جاش. مجله ورق میزنه. عاشق بیرون رفتن و کلی ذوق میک...
12 اسفند 1389

بازیهای کودکانه

پسرم امروز موفق به یه کار جدید شد ، در کابینت رو باز میکنه و تمام ظرفا رو بیرون میریزه.  البته خیلی وقت بود که دوست داشت این کار رو بکنه اما نمی تونست حالا که سعی کرد منم مجبور شدم وسایلا رو در بیارم و بذارم بازی کنه. خلاصه اگه بیاید و توی وسایلا بازیش بگردید همه چیز پیدا میکنید. مثلا موس کامپیوتر. ماشین حساب. در بطری . بطری آب . مجله . کتاب داستان... قربون این پسر که اینقدر کنجکاو . البته امیدوارم زیادی کنجکاو نشه چون تبدیل به فضولی میشه               ...
12 اسفند 1389
1